یک شب مونده به تحویل سال
یک شب مونده به تحویل سال نو چهارتایی حسابی گشتیم اوّل رفتیم خونه ی عزیز و آقاجونشون و ترجیح دادیم ماهی شب عید رو باهم بخوریم: بعدش رفتیم به مغازه ای و برای باباجی شون ماهی قرمز و سبزه گرفتیم: و در پایان رفتیم خونه ی خودمون و شما دوتا خواهرا با سبزه ی قشنگی که « خاله صغری» مامان محمدجواد برامون درست کرده بود، عکس گرفتید: و این هم غزل و ماهی های بلوری ماهی هایی که هرگز نمیمیرن تا ما ناراحت نشیم. وقتی ماهی خونه ی باباجی مرد، غزل میگفت: ماهی رفت پیش خدا ...
نویسنده :
مامان غزل و سحر جون
23:59